روضه روضه است!
فرقی ندارد.....چه دست بسته زیر خاک بروی چه بی دست زمین بخوری!
روضه روضه است!
فرقی ندارد.....چه دست بسته زیر خاک بروی چه بی دست زمین بخوری!
میدانم...
میدانم آقای من!
اینجا عمارها کمتر پیدا میشوند!
اینبار "خواصِ" تو، "غواص" شدهاند!
آنقدر غریب هستی
که "خمینی "خطشکنانش را برای یاریت فرستاده است...
کجاست مرد دلیری که نیل بشکافد
حجاب توطئه را با دلیل بشکافد
همان که فاتح نیل و نهنگ اروند ست
همان که بر سر پیمان عشق پابند است
خوش آمدید که در شهر ما هوا پس بود
که در نبود شما آشیان کرکس بود
به انتظار تو از کربلای چار، دچار
به خاطرات تو یک عمر آزگار دچار
تن سلامت تو زیر خاک، یک راز است
و دست بسته ی تو مثل بال پرواز است
بیا و یک تنه تحریم عشق را بشکن
بیا و حلقه ی تنگ دمشق را بشکن
بیا و معنی دستان بسته افشا کن
بیا و غایله ای پرخروش برپا کن
#غواص #شهید
یادم بده ساعتم را …..برای کدام جمعه کوک کنم…..
آمدنت را….ثانیه ها فریاد میزنند…..
یک روزکه آخر هفته است…..
و توای آخرین مسافر،یک بار برای خدا….
به ساعتت نگاه کن….فردا جمعه است….
“”آی ثانیه دوازدهم، خدا کند که بیایی!””
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﻻﻧﺎ، ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺮﻭﺭﺍﻥ ﮔﺮﺍﻣﯽ
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﺑﭙﺮﺩ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﻧﺸﺪ .
ﺍﻭ ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ .
ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥﺑﮕﺬﺭﺩ … ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ .
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪ .
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱ ﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ .ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ...
ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍن کنند
چقدر این خطبه ی حضرت امیر(ع) مشابه با مردم روزگار ماست...
خدا شما را رحمت کند، بدانید که همانا شما در روزگاری هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویی عاجز، و حق طلبان بی ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشکاری هم داستانند، جوانشان بداخلاق، و پیرانشان گناهکار، و عالمشان دورو، و نزدیکشان سودجویند، نه خردسالانشان بزرگان را حرمت می نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گیرند.
((خطبه ٢٣٣ نهج البلاغة))
اى خداى من! چه بسیار دیدم مردمى که عزت از غیر تو خواستند، ذلیل گشتند
و مال از دیگرى طلبیدند تنگدست شدند،
شاءن و مقام بلند خواستند، پست گردیدند.
صحیفه سجادیه
دعای 28
مولا علی (ع) :
همانا من شما را از دلبستن به سرگرمی ها و لذات فانی و زودگذر دنیا برحذر میدارم زیرا این لذات در نفس انسان شیرین و با شهوتها آمیخته گشته و در لباس آرزو خود را نشان میدهد ولی بدانید شادی دنیا دوام ندارد وپایان می پذیرد و کسی از اندوه آن ایمن نیست و لذات آن بسیار دگرگون شونده و ناپایدار و زیان رساننده اند و آنگاه که به دست آرزومندان افتاد و با خواهشهای نفسانی آنان دمساز شد می نگرند که جز سرای بیش نیست که بیننده را فریب داده
* و خدای متعال درباره اش فرموده سوره کهف آیه 45 :
زندگی دنیا مانند آبی است که از آسمان فرو فرستادیم و بر زمینی رسید و از آن زمین گیاهی روئید و سبز شد و پس از مدتی کوتاه آن گیاه زرد و خشک گردید.
" نهج البلاغه خطبه 111 "